گربه ی شیر نشان
مقدمه :
پادشاه جنگل
پادشاهی را خورد .
متن :
پادشاهان گفتند :
شیرِ سلطان کش را ،
متنبه باید کرد !
صدر اعظم
- ترسان ترسان –
- پرسید :
شاه جنگل شیر است ،
می توان جار کشید :
" شیر حیوان بدیست " ؟
این ،
توهین
به سلاطین جهان نیست مگر ؟
پادشاهان گفتند :
شیر حیوان بدیست ،
گربه اما خوب است ،
گربه با ما سر سازش دارد .
گربه را شاه کنید !
و وزیران گفتند :
چه مبارک امری
و چه میمون فکری
گربه باید شاه جنگل باشد .
خاک را امن و امان باید کرد ،
گربه را شیرنشان باید کرد .
پادشاهان گفتند :
- گربه را شیر کنید !
" گربه را جنگل بی رحم
نخواهد بلعید ؟ "
شاعران پرسیدند .
کاتبان خندیدند .
پادشاهان گفتند :
" می توان جنگل را
بر اساس فکر بی زوال شاهان
منطبق بر اصل
گربه ها شیر شوند ،
همه جا از نو ساخت " .
خیل دستور و منجم
پرده دار و جلاد
همه گفتند :
- احسنت !
سیلِ به به ، راه افتاد
و دبیران پی ی تدبیر به کار افتادند .
شاعران بیت به بیت ،
گربه را
- قافیه بی قافیه –
جولان دادند .
شیرها در دفتر ،
شیرها در دربار ،
شیرها در میدان ،
شیرها در بازار ،
بعد از آن گربه شدند .
و برای گربه
- که سرِ سازش داشت
با شاهان –
خیل معمار و مهندس
همه جا جنگل مصنوعی
- سمبل کردند .
گربه ها را جای شیران
شاهِ جنگل کردند .
و مورخ های دست اندر کار
در تمام آثار ،
کرده اند این اقرار :
" از همان ساعت که
گربه ها شیرنشانان شده اند ،
پادشاهان همگی شیرشکاران شده اند . "
اختتامیه :
بعد از این فتح ملوکانه ،
زمان هم چندی
خوش به کامِ گربه و شاه گذشت .
بعد از آن –
نه که شاهان همه راضی بودند
- از ته دل ،
گربه ها ساز شکار ،
چاکران هم غافل ،
- در دربار –
یادشان رفت همه
که هنوز
شیرِ جنگل ، شیر است
و هنوز
می خورد شاهان را با گربه
خیلی جالب بود.
موفق باشی...